به محفل ریاضی ایرانیان خوش آمدید! لطفا برای استفاده از تمامی امکانات عضو شوید
Visanil
+1 امتیاز
659 بازدید
در دبیرستان و دانشگاه توسط A-math-lover (782 امتیاز)

اگر بخواهیم عملگر «جمع» را برای اعداد طبیعی (دقت کنید که در این پرسش، صفر را هم جزو اعداد طبیعی گرفته‌ام) به‌طور دقیق تعریف کنیم، معمولاً به این شکل آن را تعریف می‌کنند (برای مثال در این لینک به بخش «Definitions» بروید):

$$a, b \in\mathbb{N}, +: \begin{cases}a + 0 = a & \\a + S(b) = S(a + b) &\end{cases} $$

توجه کنید که $S$ در اینجا نماد تابع پَسین می‌باشد که به هر عدد طبیعی، تالی‌اش یعنی عدد طبیعی‌ای که بلافاصله بعدش می‌آید را نسبت می‌دهد (به عنوان نمونه $S(0) = 1$ و $S(6) = 7$). برگردیم به تعریف اعداد طبیعی. خط اولِ تعریف ($a + 0 = a$) که کاملاً بدیهی است؛ «صفر» در حقیقت به معنای «هیچ» است و وقتی که تعدادی سیب مثلاً ۵ سیب دارید، اگر صفر سیب به سیب‌هایتان اضافه کنید، یعنی هیچ سیبی اضافه نکردید، پس همان تعداد را خواهید داشت و در حقیقت با همان تعداد اولیه‌ای که داشتید برابر است. اما پرسش من در رابطه با خط دومِ تعریف ($a + S(b) = S(a + b)$) است. چرا و چگونه در خط دوم، تصمیم گرفتند که $a + S(b)$ را برابر با $S(a + b)$ تعریف کنند؟ احتمالاً می‌گوئید که اگر تابع پسین را به شکل $S(x) = x + 1$ تعریف، و سپس در $a + S(b) = S(a + b)$ جایگذاری کنیم، به تساوی‌ای بدیهی می‌رسیم و خط دوم تعریف نیز توجیه می‌شود. اما به نظر من اینطور نیست. تابع پسین را به شکل $S(x) = x + 1$ تعریف و در $a + S(b) = S(a + b)$ جایگذاری کنید. به عبارت زیر می‌رسید:

$$a + (b + 1) = (a + b) + 1$$

این تساوی زمانی درست است که خاصیت شرکت‌پذیریِ «جمع» را اثبات کرده باشیم، اما وقتی هنوز جمع را کامل تعریف نکردیم، چطور می‌توانیم خاصیت شرکت‌پذیریِ جمع را اثبات کنیم یا حداقل فرض گرفت؟! پس خاصیت شرکت‌پذیریِ جمع نمی‌تواند علت تعریف تساوی بالا باشد. پس علت تعریفش چیست؟

قبل توسط قاسم شبرنگ (3,675 امتیاز)
باید روی اصل وجود مجموعه نامتناهی ( اصل وجود اعداد طبیعی ) و کارهای ددکیند و صیقلی شده آثار ددکیند توسط پئانو و قضیه بازگشت روی اعداد طبیعی ( به قول دکتر ناصر بروجردیان تعریف به استقرا روی اعداد طبیعی ) و تعریف مجموعه تالی خوب کار کرد تا آکادمیک از پس این سوال برآمد.کتابی ارزشمند (ممکن است کتابهای دیگر هم موجود باشند) در این زمینه کتاب اصول نظریه مجموعه ها اثر اندرتون است.یا کتاب چخ.

3 پاسخ

+2 امتیاز
توسط AmirHosein (19,707 امتیاز)
انتخاب شده توسط A-math-lover
 
بهترین پاسخ

این چیزی نیست به جز نوشتنِ تعریف جمع به روش استقرایی. در تعریف ویژگیِ شرکت‌پذیری فرض گرفته نشده، بلکه اگر این تعریف را به عنوان تعریف جمع برداشتید، سپس باید از این تعریف استفاده کنید و ویژگی شرکت‌پذیری را ثابت کنید.

چیزی که پشت این تعریف رخ می‌دهد چیز خاصی نیست به جز خود جمع. اگر شما حاصلِ جمعِ افزودن ۲ سیب به ۳ سیب را بدانید، آنگاه به نظرتان حاصل جمعِ افزودن ۲ سیب به یک دانه بیشتر از ۳ سیب چه می‌شود؟ و معنای عمگرِ $S$ که «عددِ پسین» نامیده‌اید چیزی نیست به جز عمل افزودنِ عددِ ثابتِ ۱ به یک عدد دیگر. پس $S(a)$ دقیقا یعنی $a+1$. پس این تعریف آمده در متن پرسشِ شما در حال استفاده از دو پایه است و نه یکی! نه تنها افزودنِ صفر به یک عدد دلخواه را از قبل دانسته‌شده گرفته‌است، بلکه افزودنِ یک به یک عدد دلخواه را نیز از قبل دانسته شده گرفته‌است. پس از اینکه این دو را از قبل تعریف کردیم، آنگاه برمی‌دارد و استقرایی برای افزودن هر عدد طبیعی دیگر به یک عدد دلخواه را نیز تعریف می‌کند.

توسط قاسم شبرنگ (3,675 امتیاز)
جمع به نوعی تابع تالی است.
برای هر مجموعه x تالی آن را با x+1 یا x به توان + نشان میدهیم و به صورت زیر تعریف می شود:
x+1=xU{x}
که با این تعریف و تعریف اعداد به صورت جان فون نویمان یعنی:
0={} , 1={0} , 2={0،1} و بطور کلی
n+1={1,2,...n}
و با بکار بردن قضیه بازگشت و پذیره های پئانو برای تابع تالی روی اعداد طبیعی  و شروع صفر تابع جمع تعریف می شود.
این کار در کتاب نظریه مجموعه های اندرتون فوق العاده زیبا انجام شده است.
0 امتیاز
توسط

شما سؤال بسیار هوشمندانه و دقیقی پرسیده‌اید و دقیقاً به قلب منطق ساختاری ریاضیات (در اینجا حساب پئانو) زده‌اید. نکته‌ای که به آن اشاره کردید کاملاً درست است: ما نمی‌توانیم از خاصیت شرکت‌پذیری برای تعریف جمع استفاده کنیم، چون خاصیت شرکت‌پذیری چیزی است که باید بعداً و با استفاده از تعریف جمع اثبات شود. این کار یک دور باطل (circular reasoning) خواهد بود.

پس علت واقعی این تعریف چیست؟

علت، ساختن عمل جمع به صورت بازگشتی (Recursive) بر اساس بنیادی‌ترین عمل موجود، یعنی تابع پَسین (Successor Function) است.

بیایید قدم به قدم این منطق را بسازیم. فرض کنید ما هیچ‌چیز جز اعداد طبیعی (که با صفر شروع می‌شوند) و عمل S (یکی اضافه کردن) را نمی‌شناسیم. حالا می‌خواهیم عمل + را «اختراع» کنیم.

هدف ما چیست؟

معنی شهودی a + b این است: «از عدد a شروع کن و b بار عمل S را روی آن اعمال کن.»

حالا چطور این ایده شهودی را به یک تعریف ریاضی دقیق و بدون دور باطل تبدیل کنیم؟ با استفاده از روش بازگشتی که دو بخش دارد:

۱. حالت پایه (Base Case)

ساده‌ترین عدد برای اضافه کردن چیست؟ صفر. a + 0 به معنی این است که «از a شروع کن و صفر بار عمل S را اعمال کن». خب، اگر هیچ کاری نکنیم، همان a باقی می‌ماند. پس اولین قانون ما کاملاً طبیعی و بدیهی است:

قانون ۱: a + 0 = a

این نقطه شروع ماست.

۲. گام بازگشتی (Recursive Step)

حالا بخش اصلی: فرض کنید ما یاد گرفته‌ایم که چطور a + b را حساب کنیم. سؤال این است که چطور می‌توانیم با استفاده از این دانش، a + S(b) را حساب کنیم؟ (S(b) یعنی عدد بعدی b).

بیایید به معنی شهودی برگردیم:

  • a + S(b) یعنی: «از a شروع کن و S(b) بار عمل S را اعمال کن».

  • این دقیقاً معادل است با: «از a شروع کن، b بار عمل S را اعمال کن، و سپس یک بار دیگر عمل S را اعمال کن».

حالا این جمله را به زبان ریاضی ترجمه کنیم:

  • «از a شروع کن و b بار عمل S را اعمال کن» همان a + b است (بر اساس فرضمان که این را بلدیم).

  • «سپس یک بار دیگر عمل S را اعمال کن» یعنی نتیجه را داخل تابع S بگذاریم.

پس به این نتیجه می‌رسیم:

a + S(b) باید برابر باشد با S(a + b)

قانون ۲: a + S(b) = S(a + b)

پاسخ به نکته کلیدی شما

حالا به تساوی a + (b + 1) = (a + b) + 1 برگردیم. این تساوی، هدف و نتیجه‌ی تعریف ماست، نه فرض اولیه آن.

  • تعریف a + S(b) = S(a + b) یک بیانیه سازنده است. این تعریف نمی‌گوید «چون شرکت‌پذیری درست است، پس این را تعریف می‌کنیم». بلکه می‌گوید «بیایید جمع را طوری بسازیم که با ایده "تکرار عمل جانشین" مطابقت داشته باشد».

  • وقتی این تعریف را می‌پذیریم، بعداً می‌توانیم با استفاده از اصل استقرای ریاضی (Mathematical Induction) و همین دو قانون، ثابت کنیم که خاصیت شرکت‌پذیری a + (b + c) = (a + b) + c برای این عمل جمعی که ساختیم، برقرار است.

خلاصه:

علت انتخاب a + S(b) = S(a + b) این است که این تنها راه منطقی برای تعریف جمع به صورت بازگشتی است، به طوری که فقط از مفاهیم پایه‌ای‌تر (یعنی عدد صفر و تابع پسین) استفاده شود و با شهود ما از جمع (که همان تکرار عمل "یکی اضافه کردن" است) کاملاً سازگار باشد.

شما با دیدن تساوی a + (b + 1) = (a + b) + 1 در واقع به روح این تعریف پی برده‌اید، اما خود تعریف، یک مرحله بنیادی‌تر و قبل از اثبات هرگونه خاصیتی مثل شرکت‌پذیری قرار دارد.

0 امتیاز
قبل توسط قاسم شبرنگ (3,675 امتیاز)
ویرایش شده قبل توسط قاسم شبرنگ

قضیۀ بازگشت روی $N$:

فرض کنید $A$ یک مجموعه دلخواه و $a \in A$ و $f:A \longrightarrow A$ یک تابع دلخواه باشد.در این صورت یک تابع منحصر به فرد $h:N \longrightarrow A$ موجود است که:

$$h(0)=a, \forall n \in N:h(n^+)=(foh)(n)=f(h(n))$$

توجه شود که در اینجا $^+$ عملگر تالی است یعنی برای هر مجموعه $x$ داریم:

$x^+=x\cup ${$x$}

[توجه شود که مجموعه‌ای مانند $X$ را استقرایی گویند هر گاه:

$$ \emptyset \in X, \forall x \in X:x^+ \in X$$

در حین تکمیل نظریۀ مجموعه‌ها خیلی‌ها حتی کانتور هم وجود این نوع مجموعه‌ها را بدیهی می‌دانستند.اما بعدها وجود این مجموعه‌ها به عنوان اصل پذیرفته شد.( این اصل زیبا که زیباتر از معماریهای فلورانس است معادل است با اینکه مجموعه های نامتناهی وجود دارند. البته باید به تعریف نامتناهی در نظریۀ مجموعه‌ها توجه شود. مجموعه‌ای را نامتناهی گویند که متناهی نباشد و مجموعه‌ای را متناهی گویند که با یک عدد طبیعی ( اعداد طبیعی مجموعه‌اند!) کاردینالته یکسان داشته باشد. حالا که وجود یکی تضمین شد اشتراک تمام مجموعه‌های استقرایی ( که وجود دارد ) را مجموعه اعداد طبیعی و هر عضو آن را عدد طبیعی می‌نامند. قطره‌ای از نبوغ جان فون نویمان این است:

$$0:= \emptyset,1:= \emptyset ^+,2:=1^+,...$$

و هر عددی طبیعی یا صفر است یا تالی یک عدد طبیعی دیگر.]

حالا در قضیه بازگشت قرار دهید $A:=N$ و برای هر $m \in N$ دلخواه $a:=m$ و $h:=^+$.پس یک تابع منحصر به فرد مانند $h_m:N \longrightarrow N$ موجود است که:

$h_m(0)=m, \forall n \in N:h_m(n^+)=(^+oh_m)(n)=^+(h_m(n))=(h_m(n))^+$

حالا به کمک این همه تابع زیبا می توان جمع را تعریف کرد:

$$ \forall n,m \in N: m+n:=h_m(n)$$

در آخر جهت تکمیل بحث باید بگوییم که سه تایی $(X,S,e)$ را یک دستگاه پئانو گویند هرگاه $X$ یک مجموعه و $e \in X$ و $S:X \longrightarrow X$ یک تابع یک بیک باشد که:

$$1) e \in X-S(X)$$

$$2) if:Y \subseteq X,e \in Y,S(Y) \subseteq Y \Rightarrow Y=X$$

و مجموعۀ $A$ را متعدی گویند هرگاه:

$$ \forall x,a (x \in a,a \in A \Rightarrow x \in A)$$

برای هر مجموعۀ متعدی $A$ خواص زیر هم ارزند:

$$ \cup A \subseteq A,(a \in A \Rightarrow a \subseteq A),A \subseteq P(A)$$

به کمک این خواص اخیر به سادگی نشان داده می‌شود که هر عدد طبیعی و خود اعداد طبیعی متعدی اند و $(N,^+,0)$ یک دستگاه پئانو است. (تمام دستگاههای پئانو دو بدو یکی‌اند!) حالا اگر خوب دقت شود خاصیت دوم دستگاه پئانو برای $N$ همان استقراء ریاضی است که به این ظرافت از آثار بزرگانی مثل ددکیند توسط پئانو معماری شده است.

حالا شما می توانید به کمک استقراء با کمی کوشش خاصیت جابجایی و شرکت پذیری و خیلی خواص دیگر جمع اعداد طبیعی را ثابت کنید.

سورپرایز:

$$n+1=n^+$$

$ \Box $

بر من معلوم گردیده است که اگر کسی بخواهد پیشرفتی در ریاضیات ایجاد کند، باید کارهای اساتید را بخواند نه شاگردان را.
...